...مسافری مه آلود

ساخت وبلاگ
ولنتاینه... هه میبینی؟؟؟؟ هییییییییییییییییی خوش باشی.... راستی سپندارمذگان یادت هست؟؟؟؟ چه بلوایی درست کردی..... هه ...... هییییییییییییییییی ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

آهای مخاطب خاص قدیم ؟؟؟ خوب بخون!!! به سلامتی خودم که بخاطر تو قید بهتر از تورا زدم!! به سلامتی خودم که بخاطرت خواستم تک پرت باشم ُ اما پری نذاشتی واسه پریدنم!! به سلامتی خودم که اگه دروغی هم گفتم بخاطر ترس از دست دادنت بود! به سلامتی خودم که در مورد احساسم هیچ وقت بهت دروغ نگفتم! به سلامتی خودم که خیلی از همون کسانی که مثل چشمات بهشون اعتماد داری بهم نخ میدادن و میخواستند باهام باشند ولی چون واقعا دوستت داشتم به خودم اجازه ندادم حتی بهشون فکرهم کنم! به ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

بسترم صدف خالی یک تنهاییست و تو چون مروارید، گردن آویز کسان دگری چشم من محو جمال مه توست چشم تو پر ز تنفر و نگاهی گنگ است دست من پر ز نیاز و همه مهر دست تو سرد و فقط توخالیست عاشقت گشتم و جان در ره این عشق دهم که چه زیبا بود این جان دادن بازیم دادی و تنها به هوس پیوستی وقت رفتن به اشارت به نیاز، گفتمت گنه این دل بیچاره چه بود؟ گنه چشم و دل و دست پر از مهر چه بود؟ بستری را که برایت صدفی پر دٌر بود، بین که اینک اشک چشمم شده همبستر این مروارید بوی عطر تو ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

- سلام خوبی؟ کجا میری؟ +دارم میرم از این شهر -ااا چرا؟ توهم داغون کردی خودتو... کجا بهتراز اینجا سراغ داری؟ + سرمو بالا گرفتم اشکمو نبینه اروم گفتم: دیگ نمیکشم... لعنتی اینجا همش بارون میاد... ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

تا زمانی که در پستوی خیالم هرروز فنجان محبتت جوانه میزد تمام توان مردانه من متمرکز شده بود بر وجود تو... توی فسقلی تمام روزنه امید من بودی و ندانستی و وقتی «تو» قصد بستن این روزنه را کردی در این جهنم تاریک هیچ رنگی غیر از سیاهی نیست... #هادی هادوی ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

من خودم میدانم که دو از یک برتر نیست یا ندارد گنهی، چای؛ که نداند رنگی از قرب سفیدی به سفید! گرچه هم میدانم که ندیده است مرغ ذره ای، برتری از مور! ولی از چیست که تورا دل مستانه من، سری از سر ملکوت میداند؟ حیرانم... #هادی هادوی ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

دستش را در کیسه برد و کمی سکه ها را لمس کرد، مشت کرد و به هوا پاشید! همه با ذوق ب پخش شدن سکه ها خیره شده بودند کمی مکث کرد تا سکوت کامل فضا را گرفت صدای بلند و محکم تکبیرش سکوت را شکست...الله اکبر... بحول الله و قوته اقوم و اقعد بسم الله الرحمن الرحیم نگاهش افتاد ب آخرین شتری که وارد بارگاه شد و بند کیسه های روی شتر باز شد مشتی سکه ها ریخت روی زمین جوری که اشعه خورشید به سکه ها میخورد و بازتاب اون چشمها را اذیت میکرد از روبروی مردی که سکه ها را در فضا پخش ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

دندانهایش به شدت وسط زبانش را فشار می داد به حدی که از قطع نشدنش تعجب میکردم! مدام زبانش را داخل میبرد و دوباره همان حرکت قبلی را به همراه لبخندی تکرار می کرد. به حدی به فضای دهانش خیره شده بودم که به چشم من اندازه قاب تلویزیون می آمد. با تکان خوردن شونه ام متوجه شدم در حال صحبت با کسی هستم، با حالتی که از غریب بودن من در این محله نشان می داد پرسیدم: میتونید دقیقتر آدرس بدید آخه اهل اینجا نیستم! این دفعه تصویرش را رها کرده، با دقت به صدای نامفهومی که از ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

گاهی، موفقیت‌های کوچک، فراموشی اهداف بزرگ و بلند کودکی و نوجوانی را به دنبال دارد! موضوع انشای «در آینده میخواهید چه کاره شوید» را با ذهنی خالی از سیل مشکلات و مصایب دهر انتخاب می‌کردیم که بهترین تصمیم آینده‌مان بود!! اولین قدم را که به بزرگسالی گذاشتی نگاهی به عقب بیانداز و به خودت بگو؛ «آیا به چیزی که شده‌ای افتخار می‌کنی؟» اگر اولین قطره اشک از چشم راستت چکید، خوشا بحالت!! والا معلوم است بعد از خاموشی شمع تولد ٢۵ سالگی، به کوچک کردن اهداف بلند کودکی در ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16

با دقت زیاد دانه دانه انگشتان دست چپم را خم کردم و تبدیل به مشت کردم و در کف دست راستم گذاشتم و دو انگشت شستم را باز کردم و زیر چانه ام گذاشتم و با گذاشتن آرنجم روی میز، تکیه گاهی برای سرم درست کردم. چشمانم را به منتهاالیه پایه میز جلویی دوختم و زبانم را به سقف دهانم چسباندم و با کمی مزمزه کردن تلخی قهوه ای که تازه خورده بودم، چشمانم را بستم. قطعا پایه رنگ و رو رفته میز جلویی، موضوعیتی برایم نداشت، ولی برای رفتن به جلسه ای که در ذهنم در حال شکل گیری بود، ...مسافری مه آلود...
ما را در سایت ...مسافری مه آلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forwhat بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:16